درباره مهری سادات هاشمی




به نام خداوندی که مهر را آفرید
من مهری سادات هاشمی در بهمن ۱۳۴۷ در یک روز پر از برف ، در منطقه ی دولاب تهران به دنیا آمدم.در یک دبستان و مدرسه ی راهنمایی معمولی تحصیل کردم و در رشته ی علوم تجربی دیپلم گرفتم. همان زمان ازدواج کردم. سال ۸۶ در دانشگاه پیام نور شروع به تحصیل رشته ی تاریخ فرهنگ و تمدن ملل اسلامی کردم و سال ۹۱ برای ادامه تحصیل در کار شناسی ارشد وارد دانشگاه آزاد شهر ری شدم.

اما چیزی که به این سایت مربوط است این است که
اولین داستانم را در یازده سالگی در یک بازی کودکانه نوشتم. در پانزده سالگی اولین رمانم را نوشتم به نام شبهای شیکاگو، که البته نمی دانم چه طور و چرا این اسم را انتخاب کرده بودم. من یاد گرفتم که دفتر های چهل و شصت برگ را به هم بدوزم و داستان هایم را که هر بارطولانی تر می شد در آن ها بنویسم. خواننده ی داستان های من سه تا از دختر عموهای عزیزم بودند که محرم راز و مشوق من بودند. همسرم می دانست که من داستان می نویسماما هرگز به دایره ی بسته ی ما چهار نفر وارد نشد.زمانی که من رمان می نوشتم، فقط کتابهای خانم فهیمه رحیمی بود و رمان گلی در شوره زار خانم نسرین ثامنی، البته من نه مشوق داشتم، نه آموزش دیده بودم و نه راهنمایی داشتم. من همه چیز را از کتاب هایی که می خواندم می گرفتم و قدرت تخیل بی انتها. اما سرانجام در سال ۸۲ با همت و حمایت همسرم اولین کتاب را با نام مثل یاس در انتشارات فرهنگ کاوش با هزینه ی شخصی که آن زمان یک ثروت محسوب می شد، چاپ کردم. خانواده بعد از آن متوجه شدند من داستان می نویسم.بعد از ان حتی بیشتر طول کشید. من با کلاس سه شنبه های استاد گرانقدرم خانم راضیه تجار آشنا شدم. او همیشه مرا نصیحت می کرد که برای چاپ کتاب عجله نکن. بهتر است تا چهل سالگی صبر کنی. قبل از این که بتوانم ساعت ها و روزها را متوقف کنم من چهل ساله بودم و هنوز اول راه. من در خدمت ایشان چند داستان کوتاه نوشتم که در مجلات چاپ می شد اما هرگز نتوانستم با داستان کوتاه ارتباط برقرار کنم. من نوشتن رمان را دوست دارم. سال ۹۰ انتشارات درسا کتاب مرا پذیرفت و من اولین قرارداد رسمی ام را امضا کردم. البته کار در انتشارات با سرعت یک لاک پشت پیر که یک پایش هم شکسته پیش می رود. اما سرانجام در مهر ۱۳۹۲ از کتاب تمام سال های انتظار چاپ شد. به لطف یاری خدا کتاب سوم نیلوفرهای وحشی دره شرقی در نمایشگاه کتاب ۹۳ رونمایی شد. اسم کار بعدی ،عشق همیشه پابرجا، می باشد.

هدف من از نوشتن رمان فقط این است که
لحظاتی فارغ از همه ی سختی ها و گرفتاری های زندگی به شما هدیه کنم. امیدوارم از خواندن رمان لذت ببرید. یک نفس عمیق و یک لبخند، بعد از خواند رمان برای من کافی است.