آفتاب

۸ آبان , ۱۴۰۱

من اعتراض دارم

در این غوغای دردناک این روزها، خیلی هم نمی شود ساکت بود. یک خطی باید بر جای گذاشت. حرفی که بماند. نوشته ای که بشود شناسنامه ی تو. شاید زمانش رسیده که فریاد بزنم من اعتراض دارم. من به عملکردی که باعث شده علیرغم عزت و اقتدار بین المللی ایران […]
۲۸ دی , ۱۳۹۸

من هرگز به سینما اعتماد نداشتم

به نام خدا یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود سرزمینی بود وسیع و پر از ثروت و پر از آدم های جوراجور، یک پادشاهی بر این سرزمین حکومت می کرد که مطابق میل آدم ها رفتار نمی کرد. از آن گذشته، افکار و عقاید آن ها را مسخره می […]
۲ آذر , ۱۳۹۷

عشق یعنی به تو رسیدن

به نام خدا شروع داستان هر چه هست و بود، دیگر مهم نیست. حتی پایان را هم می توان ندیده گرفت. حالا بعد از گذشت چهار سال از آغاز راه ، آن چه اهمیت دارد، ماندن در راه است، راهی که سر تا سر شور است و عشق است و […]
۲ اردیبهشت , ۱۳۹۷

ما کجا هستیم؟

به نام خدا کلا سینما رفتن برای من کار سختی است . چشم اندازش را می شناسم. به ندرت به سینما رفته ام و راضی برگشتم. سطح فیلم ها را و دغدغه هایش را دوست ندارم. اما خوب گاهی می روم. گاهی برای دلم و گاهی حس وظیفه شناسی و […]
۱۷ خرداد , ۱۳۹۶

بصیرت، عشق

به نام خدا وقتی به مسیری که در زندگی طی کرده ام نگاه می کنم ، می بینم عشق همیشه هست. عشق به مادر، عشق به همسر، عشق به بچه ها، گاه دیوانه وار عاشق این هستی که بروی حرم خدا، گاه دیوانه ی بین الحرمینی، گاه عاشق پیاده روی […]
۳۰ اردیبهشت , ۱۳۹۴

راه نیمه روشن

به نام خدا دیدن رهبرم در نمایشگاه کتاب مرا به وجد می آورد. مخصوصا وقتی ایشان از رمان می پرسند. به خودم جرات می دهم تا فکر کنم شاید روزی کتاب من به دستشان برسد، می دانم که در حدی که ایشان وقت بگذارند و بخوانند نیست اما مطمئنم یک […]