من اعتراض دارم

دنیای جذاب قصه ها
۸ آبان , ۱۴۰۱
خاطره ای دور
۸ آبان , ۱۴۰۱

در این غوغای دردناک این روزها، خیلی هم نمی شود ساکت بود. یک خطی باید بر جای گذاشت. حرفی که بماند. نوشته ای که بشود شناسنامه ی تو. شاید زمانش رسیده که فریاد بزنم من اعتراض دارم. من به عملکردی که باعث شده علیرغم عزت و اقتدار بین المللی ایران اسلامی، کشورم از درون دچار چالش باشد، اعتراض دارم. من به سیستم فشل دانشگاهی که دانشجویانی تربیت کرده که کوچک ترین درکی از مفاهیم ندارند، اعتراض دارم. فرهیختگانی که حتی معنای دیکتاتور را یاد نگرفته اند. من به آن نظامی که ثبات اقتصادی مردمم را دچار اسیب کرده است، اعتراض دارم. به آن گروه فکر و اندیشه که در تمام این سال ها نتوانسته این را یاد بدهد که ما فقط قرار است تعدادی از مردمان را ببینیم که فرزندانشان در امریکا زندگی می کنند، برای تعطیلات به فرانسه می روند و برای خرید به ترکیه، و هرگز میلیون ها شهریاری، احمدی روشن، فخری زاده و سلیمانی ها را قرار نیست ببینیم و بشناسیم، اعتراض دارم. من به آن قوانینی که بلد نیست هوای جوانان را داشته باشد، اعتراض دارم. من به این که دخترم نمی تواند در امنیت زندگی کند و فکر می کند جایی دور شاید بهتر بشود امنیت را پیدا کرد و به آن عملکردی که این مسیر را ایجاد کرده، اعتراض دارم. اما مطالبه ی من رنگ دیگری دارد. برای من چیزهایی بیشتر اهمیت دارد. یک پرچم سرخ که روی آن یک نام حک شده است.« حسین » و این نام باید در سرتاسر گیتی طنین انداز بشود. من به ظهور معتقدم و می دانم که روزی این نام باید شناخته شده باشد تا فرزندی خودش را به نام پدر معرفی کند. زمانی که فریاد می زند ان جدی الحسین قتلوه عطشانا. و این پرچم بر فراز این کشور در اهتزاز است.من به یک پرچم سه رنگ اعتقاد دارم که عزت واقتدار آن را با هیچ چیز عوض نمی کنم. پرچم سه زنگی که امروز نشانه ی مقاومت در برابر زورگویان عالم، حمایت از مظلومان جهان و مظهر آزادگی است. برای همین است که صبر می کنم و تا آخر پای عهد خود ایستاده ام.

دیدگاه ها بسته شده است