خاطرات

۱۸ آبان , ۱۴۰۱

خاطره ای دور

به نام خدا ده سال پیش، دور است. انگار متعلق به یک دنیای دیگر است. همه چیز رنگ نوستالژیک شادی بخشی دارد. نمی دانم ده سال بعد هم نسبت به این روزها همین احساس را داریم یا نه؟ اما اطمینان دارم که روزهای معمولی هرگز نمی تواند احساسات را غلغلک […]
۲۴ دی , ۱۴۰۰

یک اعتراف تلخ

به نام خدا سفر را دوست دارم به خاطر همه ی لحظه های با هم بودن و بی دغدغه ی روزگار کنار هم زیر یک آسمان نفس کشیدن و سعی کردن برای این که ساعات خوبی را برای دلت رقم بزنی. شاید اگر در همه ی روزها ی زندگی همین […]
۲۹ مهر , ۱۳۹۳

یک شب یک خاطره

می شنوی؟ این صدای اذان مغرب است. ششمین و آخرین اذان مغرب در مدینه النبی، آهنگی که در تمام مسجد و صحن های اطراف طنین می اندازد و گمان کنم عرش را هم می لرزاند. ای دل بشنو! به طنین الله اکبر گوش کن. آیا در تمام هستی زیباتر از […]