بازی عجیب دنیا

یک اعتراف تلخ
۳ بهمن , ۱۴۰۰
ثبت خاطرات
۳ بهمن , ۱۴۰۰

به نام خدا

هر روز بیشتر حس می کنی که دنیا چقدر عجیب است،! چقدر می تواند غافلگیر کننده باشد یا چقدر می تواند متفاوت از تمام رویاها و هدف های دراز مدت و کوتاه مدت و هدف های پیدا و نهان باشد. هر چه هست باید زمان بگذرد تا ببینی دنیا تو را به چه سمت می کشاند. هستی برای تو چه رقم زده است. سرنوشت چه در سر دارد. اگر بیست سال پیش کسی از امروز برای من می گفت، قطعا باور نمی کردم که روزگار این طور خواهد شد. اصلا شک دارم اگر کسی بیست سال پیش می توانست چنین روزی را پیش بینی کند. وقتی به گذشته فکر می کنم می بینم چه راه دوری را طی کرده ام. خیلی چیز ها تغییر کرده است. آدم ها، منش ها، عادت ها، علاقه ها، ما در طول زندگی بسیاری از علایقمان را با اختیار کنار گذاشتیم. بسیاری از آن ها را در گذر زمان از یاد بردیم و بسیاری موضوعیت خودشان را از دست دادند. مثل اسکی کردن. اما چیزهایی باقی ماندند، انگار هنوز نیرویی آن را نگه داشته برای روز مبادا. مثل دوچرخه سواری. گاهی به عکس های دوستانم نگاه می کنم که سوار دوچرخه در دنیایی حتی برای ساعاتی، رها، لبخند می زنند. زمانی که من در تدارک یک مرکز نیکوکاری هستم، آن ها در کوه و جاده و کویر سیر می کنند. زمانی که من در آشپزخانه مرکز نیکوکاری سبزی سرخ می کنم، آن ها کنار دوچرخه های رنگی شان در غروب آفتاب عکس می گیرند، با خود فکر می کنم که چه چیزی مسیر زندگی را مشخص می کند. از میان دو آدم متولد بهمن که عاشق دوچرخه سواری هستند چه چیزی راه ها را از هم جدا می کند و انتخاب ها را رقم می زند. خودمان چقدر در انتخاب های مان نقش داریم. و امروز که دوستی در یک تور دوچرخه سواری به کویر رفته بود، من در مرکز نیکوکاری مان دنبال جذب خیر بودم. شبیه نیست، می دانم. اما این است که دنیا را عجیب و شاید جذاب می کند.

دیدگاه ها بسته شده است